به جاي اين حرف ها، تلاش کن و قناعت داشته باش تا به آرزوهايت برسي.مرد جوان اشک هايش را پاک کرد و افزود: من پدرم را آدم بي سوادي فرض مي کردم و براي حرفش اهميتي قائل نمي شدم و در واقع با اين باور اشتباه بود که به راحتي فريب يکي از ارباب رجوع هاي اداره را خوردم. او که ساکن يکي از کشورهاي همسايه بود و ظاهري باکلاس داشت، گفت: شما با اين همه سعي و تلاش چه طور به حقوقي ناچيز دلخوش کرده ايد و آينده تان چه خواهد شد؟ مرد ناشناس با زباني چرب و نرم ادامه داد: اگر بتواني مبلغ ۱۵ ميليون تومان براي کرايه محل سکونت جور کني مي توانم تو را در شرکت خودم استخدام کنم و يک عمر راحت و بي دردسر زندگي کني.من با شنيدن اين حرف ها وسوسه شدم و خودروي شخصي ام را فروختم، مقداري نيز از پدرم قرض کردم و مبلغ موردنظر را به حساب فرد ناشناس حواله کردم. قرار بود هيچ کس از اين ماجرا بويي نبرد و طبق نقشه پس از آن که از اداره ام استعفا دادم در تماس تلفني با آن فرد حقه باز راهي کشور محل سکونتش شدم تا بعد از آن که جا و مکانم مشخص شد ميترا را نيز با خودم ببرم.من چند روز در آن کشور سرگردان بودم و تمام پولي که همراه داشتم را نيز خرج کردم، اما اثري از او نشد و تازه فهميدم چه کلاه بزرگي سرم رفته است.الان حدود ۵ ماه از اين ماجرا مي گذرد و همسرم به دليل اشتباهاتي که مرتکب شده ام دادخواست طلاق داده، پدرم سکته کرده است و مادرم نيز که بيماري قلبي دارد در بيمارستان بستري شده است.مرد جوان در پايان به کارشناس مرکز مشاوره پليس خراسان رضوي گفت: زندگي ام نابود شد و نمي دانم چه خاکي بر سرم بريزم. حالا بايد بنشينم و حسرت روزهاي قشنگ گذشته ام را بخورم. کاش در درگاه خداوند ناشکري نمي کردم و در کارهايم با خانواده ام مشورت مي کردم. تنها آرزويم اين است که خداوند بزرگ خودش راه نجاتي جلوي پايم بگذارد و دستم را بگيرد